• امروز : شنبه, ۱۱ مرداد , ۱۴۰۴
  • برابر با : Saturday - 2 August - 2025
کل اخبار 1138اخبار امروز : 1
طنز/ لیلا حسین‌زاده

در پیچ و تاب سهندیه به چه کسی فحش دهیم؟!

  • کد خبر : 1529
  • 18 دی 1403 - 11:10
در پیچ و تاب سهندیه به چه کسی فحش دهیم؟!
در بهر همین آهنگ مستهجن بودم که این پراید سر به هوا آخرش کار دستم داد و یک دفعه وسط زمین و آسمان معلق ماند و بعد از یک پشتک، دو واروو، یک نیم پشتک، سه واررو، و بعد بازهم پشتک... در نهایت در برزخ میان دو باند آزادراه سهند- تبریز و در نزدیکی های میدان شهید باکری سهند فرود آمد...

 عیوق: چشمتان روز بد نبیند! برف امان نمی داد! خیابان قفل شده بود. دیگر برف‌پاک کن و دکمه المنت هم زورش به این همه برف و یخبندان نمی رسید. حسابی قات زده بودم! چندباری پیاده شدم و دستی پرایدم را برف‌روبی کردم. به ماشین های بغلی هم چندتا فحش دادم دلم کمی خنک شد!!

بالاخره فاصله دو متری اول زعفرانیه تا میدان شبنم را که معمولا ۳۰ ثانیه ای طی می کردم بعد از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه پشت سر گذاشتم و بعد میدان دکتر حسابی، بعد هم میرداماد و بالاخره پیچیدم کسایی.

اتوبان کاملا خیس و لغزنده بود و خودروها ضمن اجرای دسته جمعی رقص آذری با قر و فر فراوان، آرام و چشم‌نواز طی طریق می‌کردند!! من هم با پرایدم به این فستیوال پیوستم و خرامان خرامان به پیش راندم تا شاید به سرمنزلگه مقصود برسم.

تاریکی های صبح که به آزادراه سهند زده بودم تا هر چه زودتر به اداره برسم، چون جاده چراغ و راهنمایی نداشت، نور خودروهای جلویی را پیشوای خود و چراغ راهم قرار دادم و با سرعت ۱۵۰ به بالا تاختم، بوق هشدار پراید هم دیگر بوق نمی زد، جیغ می زد! هرچه بود بی توجه به نجواهای شیطانی پراید از این مهلکه جان سالم به در بردم و در نهایت به اداره رسیدم.

حالا در برف و بوران داشتم برمی گشتم و نمی توانستم در اتوبان کسایی تبریز از سرعت ۴۰ فراتر روم. شکر این اتوبان را هم جان سالم به در بردم و باز سهندیه جلوی رویم گشوده شد. پرایدم که حالا دیگر خیلی خوشحال بود کبکش خروس می‌خواند:

کلاغ نوک سیاه قارقارو سر کن…. مسافرم میاد شهرو خبر کن……

در بهر همین آهنگ مستهجن بودم که این پراید سر به هوا آخرش کار دستم داد و یک دفعه وسط زمین و آسمان معلق ماند و بعد از یک پشتک، دو واروو، یک نیم پشتک، سه واررو، و بعد بازهم پشتک… در نهایت در برزخ میان دو باند آزادراه سهند- تبریز و در نزدیکی های میدان شهید باکری سهند فرود آمد…

بله درست حدس زدید؛ من در اثر سانحه رانندگی در آزادراه سهند- تبریز(سهندیه) مردم و حالا در بهشت بودم!

یک حوری نورانی با گیسوان بلند و زیبا رو به رویم ظاهر شد و خواست مرا به منزلگاه بهشتیم رهنمون شود!

(پس چرا اینقدر زشت بود؟! تازه سیبیل هم داشت! مگر حوری ها سیبیل دارند؟!)

ببخشید اشتباه گرفته بودم، حوری نبود؛ غلمانی بود که موهایش را بلند کرده بود…. بی اختیار گفتم:

درازی شب یلدا و کوچه جلفا / اگر به هم برسند نصف زلف یار من است….

از پراید پیاده شدم. لابد له و لورده شده بود اما نه! سالم بود؛ چرا که حتی پرایدها هم در بهشت سالم هستند و له نمی شوند. فقط نمی دانم چرا به آن یکی باند رفته بود و گویی می خواست در خلاف جهت حرکت کند؟! شاید این هم از ویژگی های بهشت بود….

غلمان نزدیک تر آمد و گفت: نترس دخترم؛ هول نشو؛ چیزی نشده؛ لازم نیست به کسی زنگ بزنی ما کمکت می‌کنیم!

سهندیه

ای وایییی اینکه غلمان هم نبود؛ یک مرد میانسال زمینی بود!! خوب که نگاه کردم تازه متوجه شدم اینجا اصلا بهشت نبود؛ آزادراه سهند بود! من هم نمرده بودم؛ فقط به آن طرف جاده رفته بودم آنهم برعکس!

غلمان؛ ببخشید آن مرد میانسال زمینی با چند نفر دیگر که همراهش بودند جلدی آمدند پرایدم را کامل به این طرف جاده هل دادند و توصیه کردند یواشکی از کنار، جاده را تمام کنم و بروم سهند و دیگر برنگردم دور بزنم….

حق داشتند دور برگردانی که نبود لامصب! اگر می خواستم مسیر را مجدد طی کنم و برگردم ایندفعه دیگر راستکی می مردم….

بالاخره رسیدم سهند. بدجوری ترسیده بودم. باید حالا مرده بودم اما زنده بودم؛ پرایدم هم خط برنداشته بود؛ فقط دور خودش چرخیده بود و عین گربه چهار دست و پا افتاده بود آنطرف جاده! اما خیلی عصبانی بودم!

چاره ای نداشتم زنگ زدم به داداشم فحش دادم!! چکار می کردم پس؟! به کی فحش می دادم؟! به وزیر راه؟ مدیرکل راه استان؟ حمل و نقل و راهداری؟ استاندار؟ معاون هماهنگی امور عمرانی استاندار؟ معاون هماهنگی امور حمل و نقل استاندار؟ معاون هماهنگی امور انتظامی استاندار؟ معاون هماهنگی امور بودجه استاندار؟ معاون هماهنگی امور سیاسی استاندار؟ معاون هماهنگی امور امنیتی استاندار؟ معاون هماهنگی امور انتظامی استاندار؟ معاون هماهنگی امور گردشگری استاندار؟ سایر معاونان استاندار؟ خیر! به اینها زورم نمی رسید؛ می رسید؟ نمی رسید.

بله؛ زنگ زدم هرچی از دهنم درمی آمد به داداشم گفتم. خجالت نمی‌کشد رفته است سر کار! آدم وقتی پراید خواهرش در آزادراه سهند- تبریز کله ملق می زند می رود سر کار یا می ماند در خانه دم دست خواهرش باشد از او مراقبت کند؟!
البته تقصیر او نیست زمانه خراب شده است؛ از وقتی «گلاب به رویتان» سرویس بهداشتی ها از گوشه حیات به گوشه اتاق پذیرایی نقل مکان کردند دیگر خاطر و حرمت از خانواده ها رخت بر بست…. بگذریم هر چه بود سالم به مقصد رسیدم و جا دارد اینجا این شعر را تقدیم سهندیه کنم:

سهندیه

شاه یولوم، قاش قاباغین چوخ دایانیپ، چوخ دا عواریض لی سهندیم
یری توفانلی سهندیم
اَیری اویری، شیبی چوخ، قارلا قیروولا قاریشیبسان
چیراغی یوخ بو قارانلیخ گئجه لرده ساریشیبسان
ساواشارکن بیزینن یولدا کوسوبسن
او زووولداخ یولوی سیر ادیروخ قار توکولورکن
هله آغ یل بورونور، یازدا یاغیش دوندا گییه رسن
بو پرایدین حالینا نوحه دیرسن
چوخ تصادوف اِلَروخ بیز ده بو یولدا
نه درین چاله لرین وار
قوی یاغیش یاغسادا یا غسین
سئل اولوب آخسادا آخسین
یانلاروندا دره لر وار
گوی پرایدین تَیَری اوچسون فره لرله، هامی باخسین
فیرلاناندا هئره لر وار
او اتک لرده نه قیوراخ نه یامان چاله لرین وار….

مدیونید اگر فکر کنید از شهریار تقلید کرده ام همه اش را خودم سروده ام… تنهایی!!
این شعر را هم خطاب به پرایدم سروده ام که یک وقت چشمش نزنند

ای قشنگ تر از پریا…. تنها تو کوچه نریا…. بچه های محل دزدن…. عشق منو می دزدن، عشق منو می دزدن….

قصه ما به سر رسید / کلاغه به خونش نرسید
(در سهندیه تصادف کرد مرد)

لینک کوتاه : https://www.ayooq.ir/?p=1529

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.