عَیّوق: اپیزود اول؛ دیروز…
با صورت به زمین میخورد! صداها، بوها، طعم خاک و خون همه چیز در هم است. سرش را به زحمت از زمین بلند میکند اما نمیتواند جایی را ببیند. دستش را به صورتش میبرد تا خاک و خون را از چشمانش کنار بزند؛ اما ناگهان دستش توی صورتش فرو میرود و مایعی گرم و لزج انگشتانش را خیس میکند. صورتش له شده و از بین رفته است.

نورالدین این نوجوان تبریزی که ۱۷ سال بیشتر ندارد نصف صورتش را از دست داده است. حال این چهره را نه میتواند پنهان کند و نه میتواند جایی بگذارد و از خود دورش کند. شاید اگر دست یا پایش را از دست میداد راحتتر بود. بعد از این هر کس با او روبهرو میشود از وحشت، رویش را برمیگرداند. باشد؛ مهم نیست. با چفیهای کل صورتش را میپوشاند. دست و پاهایش فعلا سالم هستند و میتواند تفنگ بدست بگیرد و روی پاهای خود بایستد و با دشمن مبارزه کند.
این مبارزه را تا آخر جنگ ادامه میدهد تا نشانی از سلامتی در هیچ جای بدنش باقی نگذارد و درد و عفونتِ زخمها تا آخر عمر همراهش باشد.
جگرم سوخت، آب نیست؟!
کمی دورتر در منطقهای دیگر بیش از ۱۰ فروند هواپیمای بعثی منطقه را بمباران میکند. نعمتالله ملیحی که تازه عقد کرده ماسکش را در میآورد و به هم رزمش میدهد و خودش بدون ماسک میماند تا نایژکهای ریهاش تاول بزند و در بازدم تاولها پاره شود. دیگر نمیتواند صحبت بکند.
در بیماستان آب نوشیدن را هم برایش ممنوع کردهاند. از شدت تشنگی و زجر کاغذی درخواست میکند و روی آن مینویسد «جگرم سوخت، آب نیست؟» و بعد از دقایقی شهید میشود…

مناطق غیرنظامی ایران نیز از بمباران شیمیایی عراقیها بینصیب نمیماند و مردم سردشت قربانیان اصلی این بمبارانها هستند به طوری که ۱۱۰ نفر غیر نظامی شهر جان باخته و هشت هزار تن دیگر در معرض گاز خردل و سم سیانور قرار میگیرند و مسموم میشوند.
سرمای اروندرود استخوانهای بچهها را هم منجمد میکرد
عملیات کربلای ۴ سهم بچههای اصفهان است. بچهها باید ۱۵ کیلومتر در آب سرد رودخانه اروند از ساحل خرمشهر تا بصره را غواصی کنند که با لو رفتن عملیات، از هر طرف توسط دشمن بعثی محاصره میشوند. بچهها در این رودخانه بیرحم که سردیش تا عمق استخوانشان فرو میرود نه راه پس دارند و نه راه پیش. در نهایت و در کمال مظلومیت شهید میشوند. دشمن برخی از رزمندهها را هم که نفس ضعیفی داشتند در چند کیلومتری عقبه زنده به گور میکند…

از نالههای خرمشهر چه بگویم/ فاجعه محله «هیزان» خرمشهر
اما خرمشهر داستان دیگری دارد. چطور وصفش کنم؟! آخر ما که آن زمان اصلا نبودیم. هر چه هست فقط شنیدههایمان است. ما در زمان جنگ نبودیم و ندیدیم که وقتی مادری در محله «چهل متری» خرمشهر گوشت و پوست و مغز بچههایش را با آسفالت کوچه یکی میدید چه حسی داشت.
ما تکههای بدن هم وطنانمان را که به در و دیوار آوار شده بر سرشان چسبیده بود، ندیدیم و این همه درد و مصیبت را از نزدیک درک نکردیم.
چطور فاجعه محله «هیزان» خرمشهر و حال و روز بانوان پاکدامن محل را که بعثیهای بیهمه چیز پیش چشم پدران و شوهرانشان به آنها دست درازی کردند درک کنیم در حالی که هنوز پا به این دنیای دهشتناک نگذاشته بودیم؟ تازیان هر بلایی خواستند بر سر این دختران و زنان معصوم آوردند و بعد مردانشان را کشتند و خودشان را به همان حال عریان رها کردند تا فقط مرگ خود را آرزو کنند…

اپیزود دوم؛ امروز…
زندگی مرفه در دیار دشمن سهم شما، ناترازی انرژی سهم ما
خلاصه اینکه دیروز دلاورمردان و شیرزنان ایرانی پای این میهن غریب، بیکس و زخمی خود که قرار بود تا سه روز نام آن از نقشههای جغرافیایی حذف شود، در ﻃﻮﻻﻧﯽﺗﺮﯾﻦ، ﭘﺮﻫﺰﯾﻨﻪﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻭﺳﯿﻊﺗﺮﯾﻦ ﺟﻨﮓ تاریخ ایستادگی کردند تا امروز مسوولان خدوم(؟) مملکت فرزندان خود را به انواع و اقسام رانتها مجهز کرده و برای زندگی بیدغدغه و مرفه راهی کشورهایی که اتفاقا دشمن کشور میخوانند، کنند و سهم مردم عادی از ثروتهای عظیم نفتی و ذخایر طبیعی ایرانزمین ناترازی انرژی، قطعیهای مکرر برق و تنش شدید آبی باشد و تقلا برای زنده ماندن.
در جنگ تحمیلی عراق ۲۱۳ هزار نفر ایرانی شهید، ۱۴۰ هزار نفر جانباز، ۳۲۰ هزار نفر مجروح و چهل هزار نفر اسیر شدند تا امروز بیش از نیمی از ثروت ملی ایران زمین در اختیار بنیادها و ستادهایی با اسامی فریبنده که کارکرد و حساب و کتاب مشخصی نیز ندارند باشد و ما بقی هم صرف حقوق و دستمزد کارکنان دولتی و کارهای نکردهشان شود و فاصله فقیر و غنی روزبهروز بیشتر شود و خوی کاخنشینی آقازادهها همچون خنجری گلوی قشر کارگر و مستضعف را فشار دهد و راه نفس آنها را سد کند.
دیگر کمتر کار خیری به صورت خالص و واقعی انجام میشود و بیم آن میرود خیریهای اگر تشکیل میشود پوششی باشد برای زد و بندها و لفت و لیسهای کثیف عدهای معلومالحال.
مفسدین اخلاقی چه عناوین فریبندهای دارند!
چه خبرهای تلخی میشنویم امروز! از یک طرف اخبار رسوایی اقتصادی، اختلاسهای پیدرپی و حقوقهای نجومی ژنهای خوب گوش فلک را کر کرده و از طرف دیگر مفسدین آنقدر عناوین فریبندهای دارند که مردم نوشکوفههایشان را دست آنها میسپارند تا اخلاق و معرفت را نزد آنها بیاموزند. و چه راحت این منکران اخلاق و انسانیت میتوانند شاکی نداشته باشند و منکرشان چه آب خوردنی اثبات نمیشود!!
و چه پروندههایی که برای جاسوسی، اختلاس و فساد اخلاقی آقازادهها باز نشده بسته میشود و سوالاتی که در ذهن همه مردم پاسخی جز سکوتی مرگبار ندارد.
دیگر آپارتمانهای چندصدمتری و ویلاهای چندهزار متری رشوه داده شده و حتی بهت رئیس شهید سالهای گذشته دستگاه قضا از رشوههای اخذ شده در این دستگاه نیز مردم را مبهوت نمیکند!

چه زود جزایر مجنون و بچههای شیمیایی شده فراموش شدند
چه زود حیاط حمرین دهلران، سهراه اللهاکبر مریوان، عمق آبهای هورالعظیم، حوالی کرخه، نمکزارهای فاو و رملستان فکه را به باد فراموشی سپردند.
چه زود جزایر مجنون و عملیات خیبر، عملیات والفجر ۸ و جگرهای سوخته بچههای شیمیایی شده را به سخره گرفتند و چه زود بر زخم شلاقهای تا عمق استخوان فرورفته اسرای نوجوان میهن در اردوگاههای مخوف دشمن بعثی نمک پاشیدند.
فردای قیامت چطور میخواهند جواب مادر شهیدی را بدهند که چون فرزندش جای گرم و نرمی نداشت، در سرما و در زمین خشک به خواب میرفت و چون از سیری فرزندش مطمئن نبود خود نیز روزها گرسنه میماند…
ما در جنگ پیروز شدیم اما بعد از جنگ شکست خوردیم و به امانت امام و شهیدان خیانت کردیم؛ فردای قیامت چطور جواب سیدالشهدا را بدهیم!
فردا که گل زخمها را عشاق شاهد بگیرند / وا حسرتا نیست ای دل زخمی گواه من و تو
انتهای پیام/




