به گزارش عیّوق، در ژانویه ۱۹۱۹، مردی بیمار اما مصمم در سالن بزرگی در مونیخ مقابل دانشجویان ایستاد تا آخرین پیام مهم زندگیاش را بر زبان بیاورد. ماکس وبر، جامعهشناس و متفکری که امروز از چهرههای محوری اندیشه مدرن محسوب میشود، تنها یک سال پس از این سخنرانی از دنیا رفت. اما آنچه گفت، زنده ماند و به یکی از مهمترین متون کلاسیک در درک سیاست تبدیل شد: سخنرانی مشهور «سیاست به مثابه حرفها». (مطالعه این سخنرانی در کتاب دین، قدرت و جامعه، ترجمه: احمد تدین، نشر هرمس)
در آن روزهای بحرانی، آلمانِ پساجنگ جهانی اول در هم ریخته بود. آنارشی در خیابانها، فروپاشی امپراتوری، صعود ایدئولوژیهای تند و افول اعتماد عمومی به نهادها … وضعیتی شبیه به آنچه در بسیاری از جوامع امروز نیز احساس میشود. وبر پرسشی اساسی مطرح کرد: چه کسی صلاحیت دارد سیاستمدار شود؟ اما شاید مهمتر از پرسش، پاسخ غیرمتعارف او بود. سیاست، برای وبر، نه عرصهی شعار، نه نمایشگاه آرمانها، و نه میدان اخلاقورزی بیهزینه بود. سیاست در نگاه او، حرفهای است که به مهارت، صبر، و توان تحمل تناقضها نیاز دارد؛ حرفهای که نه با نیت خوب بلکه با پاسخگویی به نتایج واقعی شناخته میشود.
در قلب اندیشه وبر، یک تمایز کلیدی وجود دارد: او سیاستمداران را به دو دسته تقسیم میکند.
اخلاقگرایان اعتقادی: کسانی که فقط به نیت و باورهای خود تکیه دارند. میگویند: «اگر نتیجه بد بود، من وظیفهام را انجام دادم، تقصیر دنیا بود.» برای اینان، شکست هم میتواند نوعی پیروزی اخلاقی باشد.
مسئولیتمحوران: اما در برابر آنها، سیاستمدار واقعی از دید وبر کسی است که پیامد تصمیماتش را به رسمیت میشناسد. کسی که اگر سیاستش به خشونت، فقر، یا نابودی منتهی شد، نمیگوید «من نیت خوبی داشتم»، بلکه میپرسد: «چه باید میکردم که بهتر شود؟»
این تمایز، همان نقطهایست که سخنرانی وبر را از صدها مقاله و تفسیر فلسفی دیگر متمایز میکند. او از سیاست بهمثابه هنر زیستن با تضادها سخن میگوید؛ زیستن در دنیایی که پر از تصمیمهای سخت است، جایی که نه راهحل کامل وجود دارد، نه خیر مطلق. وبر در جملهای کلیدی مینویسد: «کسی که در سیاست دخالت میکند، با نیروهای اهریمنی سر و کار دارد.» او باور داشت که هر سیاستمداری دیر یا زود با وسوسه قدرت، منافع گروهی، دروغ و خشونت روبهرو میشود. اما در عین حال، او در سیاست امید را نیز میدید؛ به شرط آنکه سیاستمدار شور داشته باشد، عقل داشته باشد، و مسئولیت بپذیرد.
در واقع، سیاستورز خوب در اندیشه وبر کسی است که بین شور خدمت و سردی محاسبه تعادل ایجاد کند. نه عاشق قدرت است، نه آنقدر بیاحساس که فقط ماشین تصمیمگیری باشد. به عبارت دیگر ماکس وبر اگر امروز زنده بود، از سیاستمداران نمیپرسید که آرمان شما چیست. او میپرسید: آیا حاضری بهای آن را بپردازی؟ آیا اگر مردمی بهخاطر تصمیماتت در تنگنا بیفتند، همچنان تصمیمات را اخلاقی میدانی؟ اگر نه، پس هنوز وقت سیاستورزی تو نرسیده.
ماکس وبر صد سال پیش هشدار داد: سیاست برای آدمهای عادی نیست. سیاست برای کسانیست که میتوانند هر روز در آینه نگاه کنند و بپذیرند که تصمیمهایشان سرنوشت دیگران را میسازد. در زمانهای که سیاست گاه به مسابقهای برای ترند شدن، نمایش اعتقادات یا صرفاً فریاد زدن بدل شده، شاید باید دوباره به ماکس وبر گوش بدهیم: «هر کسی که وارد سیاست میشود، باید بداند که دارد با نیروهای خطرناک و بزرگ بازی میکند. تنها شورِ درست، عقلانیت سنجیده، و اخلاق مسئولیت است که میتواند او را به سلامت به خانه بازگرداند».
انتهای پیام/