عیوق: رفتید تا در رگ های وطن، خون حیات تازه جاری شود. روزهاست که آسمان، کوچ غریبتان را بر شانه هایمان، پرنده می تکاند و آفتاب، مسیر چشمانتان را به انگشت نشان می دهد و می گرید.
هر روز می روید، یکی یکی، شایدم یگان یگان و بادها ، بوی پیراهن سبز رزمتان را بر یگانهای انتظامی و مرزبانی بسیار ، مویه می کنند.
شما انعکاس روشن خورشید در رودخانه های سرخ حماسه ی شهر و مرزید ..دلتان، دریا می نوشت و نگاهتان ، طوفان می سرود. برخاستین ؛ آن هنگام که نفس های سرما ، پنجره ها را سیاه کرده بود و شهر ، می رفت که در اضطراب ثانیه های تجاوز تحمیلی ، کمر خم کند. برخاستین با ندای الله و اکبر ، جانها فدای رهبر… و با قدم های استوارتان در رگ های وطن زندگی جاری شد. اینک شمایید که باید برای بال های زخمی مان دعا کنید !
صدایتان را از حنجره برجک ها، کلانتری ها، پاسگاه، کیوسک های مردمی شنیدیم …
لباس شهادت بتن، مقتدر و مهربان بر سر هرکوچه و خیابان، امنیت را برقرار و بر مدار خدمت مردم بی قرار جاری و ساری نمودید …
جاده های خدمت را در اوج صلابت با عزت ، یکی پس از دیگری پشت سرگذاشتید و بر خاک گل لبخند شهادت را کاشتید.
اکنون پا در رکاب ستاره و باران ، آسمان عشق را تا دورترین ها در نوردیدید و رستگار شدید …
اینک ما مانده ایم و این خاک پاک از خون گرم تان … ما ماندهایم با دنیایی از خاطرات به دل مانده از شما …
یاران غریب ما …
هرگاه که کوچه های شهر را ورق می زنیم، نامتان را بر جای جای پیشانی افتخار این سرزمین، درخشان می یابیم. از پشت پنجره های یگان خدمت به خون نشسته تان، صدایتان میزنیم تا همه تاریخ یاد سبزتان آبروی بهار زندگی ماست.
به قلم: سرهنگ پاسدار حمید اندرزچمنی/
رییس میز تخصصی هنر و امنیت دانشگاه پلیس
انتهای پیام/